کد مطلب:106530 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:160

خطبه 145-در فنای دنیا











[صفحه 353]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: غرض: هدف ای مردم! به راستی شما در این دنیا هدف تیرهای مرگ هستید، با هر جرعه ای، آب جستنی در گلو، و در هر لقمه ای استخوانی گلوگیر وجود دارد، به نعمتی از آن دست نمی یابید مگر این كه نعمتی دیگر را از دست می دهید، هیچ كس از شما از زندگانی یك رو برخوردار نمی شود مگر این كه یك روز از مدت عمرش نابود شده است، و از خوراك تازه ای بهره مند نمی گردد مگر این كه بهره ای از روی او پیش از این پایان یافته است، اثر و نشانه ای از او پدیدار نمی گردد مگر این كه اثری از او از میان رفته باشد، چیزی برای او تازه نمی شود مگر این كه تازه ای برای او كهنه شده باشد، خوشه ای برای او نمی روید مگر این كه خوشه ای از او درو شده است، ریشه هایی كه ما شاخه های آنهاییم درگذشتند، شاخه ها را از درگذشت ریشه ها چه دوام و بقایی است؟ این خطبه مشتمل بر نكوهش دنیاست، و ضمن ذكر معایبش، آن را تقبیح می كند، تا دلبستگی و شیفتگی به آن كاهش یابد و میل و رغبت مردم به امور باقی و پایدار و آنچه از این دنیاست منصرف و متوجه گردد، واژه غرض را برای مردم استعاره آورده است، زیرا آنها هدف تیرهای مرگ به وسیله امراض و

عوارض هستند، همچنان كه نشانه، هدف تیرهایی است كه به سوی آن رها می شود، نسبت تیراندازی به مرگ بر سبیل مجاز است، زیرا آن كه انسان را هدف تیر بیماری قرار می دهد كسی است كه بیماری را در او به وجود آورده است، بنابراین مجازی كه در این جا به كار رفته هم در مفرد واژه منایا و هم در جمله تنتضل فیه المنایا می باشد، سپس با ذكر جرعه واكله اشاره به لذائذ دنیا می كند و واژه های شرق و غصص كنایه از این است كه در همه چیز دنیا، شایبه كدورتهایی متناسب با آن بطور طبیعی وجود دارد، مانند بیماریها و دیگر چیزهایی كه مایه تیرگی صفای زندگی آدمی و ترس و بیم اوست. فرموده است: لا تنالون نعمه الا بفراق اخری. در این عبارت نكته لطیفی است و آن این كه هر كدام از نعمتهای گوناگون دنیا زمانی رو می آورد و انسان می تواند از آن بهره مند و كامیاب گردد كه نعمتی همانند آن را از دست داده باشد، و مثل لقمه را دارد كه احساس لذت لقمه تازه منوط به از میان رفتن لذت حاصل از لقمه سابق است، همچنین است لذت حاصل از ملبوس و مركوب شخصی ودیگر چیزهایی كه در دنیا نعمت به شمار می آید و انسان از آن احساس لذت می كند كه هر یك از آنها هنگامی حاصل می شود كه انسان همانند آن ر

ا پیش از این كف داده باشد، علاوه بر این انسان نمی تواند در یك زمان از لذتهای متعدد بهره مند باشد، بلكه اجتماع و احساس دو لذت در یك زمان هم برای او ممتنع است. مثلا در یك وقت نمی تواند هم غذا بخورد و هم با زن مباشرت كند، یا در آن وقت كه از لذت خوراك برخوردار است از لذت آشامیدن نیز بهره مند شود، و یا در همان هنگام كه بر بستر نرم خود آرمیده است سواره عازم تفرج و گردش باشد، و خلاصه این كه استفاده از هر یك از لذتهای جسمانی مستلزم رها كردن لذتهای دیگر است، اكنون باید گفت نعمتی كه مایه از دست دادن نعمت دیگر است در حقیقت نعمتی لذت بخش نیست. عبارت و لا یعمر معمر منكم... تا اجله نیز به همین معناست، زیرا انسان زمانی از ادامه زندگی و باقی بودن عمر در یك روز معین شاد می شود كه یك روز از ایام عمرش سپری شده باشد، و با تباه گشتن یك روز از ایام زندگی شادی بر بقای وجودش، در واقع شادمانی بر نزدیكی او به آستانه مرگ می باشد، و آنچه مستلزم نزدیك شدن به مرگ و پایان زندگی است در دل عبرت بین لذتی ندارد، همچنین است گفتار آن حضرت كه: و لا تجدد له زیاه فی اكله الا بنفاد ما قبلها من رزقه مراد از رزق، روزی معلوم و معین اوست، و این همان اس

ت كه مثلا خورده یا پوشیده است، زیرا آنچه را نخورده است ممكن است روزی و بهره دیگری باشد، و می دانیم كه انسان لقمه ای از طعام برنمی دارد مگر این كه لقمه پیش فانی و از میان رفته باشد، پس در این صورت از خورد و خوراك تازه ای بهره مند نمی گردد مگر این كه روزی سابق او به پایان رسیده باشد، و آنچه مستلزم پایان یافتن روزی است در حقیقت لذت بخش و گوارا نمی باشد، واژه اكله با ضم اول نیز روایت شده است، و محتمل است مراد این باشد كه اگر از سویی روزی تازه ای متوجه خود بیند و برای به دست آوردن آن رو آورد، این توجه او مستلزم انصراف از عوایدی است كه از جهات دیگر نصیب او بوده و موحب انقطاع روزی او از سوی دیگر است، باید دانست كه الفاظ مذكور دلالت بر تعمیم و كلیت ندارد، و صدق آن هر چند بر برخی از مردم ثابت است گفتار آن حضرت كه: و لا یحیی له اثر الا مات له اثر نیز همین معنا را دارد، منظور از اثر ممكن است ذكر خیر و یا كار نیك شخص باشد، زیرا آنچه انسان در هر موقع بدان شناخته می شود كارهای نیك و بد و یا شهرت و آوازه زشت و زیبای اوست كه در میان مردم باقی مانده است، و اگر اثری از او زنده و بر جای بماند، اثر دیگر او كه پیش از این بدان مش

هور بوده از میان می رود، و به دست فراموشی سپرده می شود، همچنین در صحت و بیماری بدن و فزونی و كاستی عمر و ایام آن، امر جدیدی برایش نمی آید مگر این كه هر تازه ای را كه به دست آورده، نوی او كهنه گشته، و اگر عمر فزونی یافته، بدن كاستی گرفته، و در پی جوانی پیری فرا رسیده، و آینده به گذشته تبدیل شده است، همچنین چیزی برای او نمی روید مگر این كه آنچه را درو كرده از كف بدهد، واژه نابته (روینده) برای فرزندان و خویشاوندان كه زاده می شوند، و واژه محصوده (درو شده) را برای پدران و افراد خاندان كه می میرند استعاره آورده و از این رو فرموده است: و قد مضت اصول یعنی: پدران كه ریشه وجود ما هستند درگذشته اند و ما شاخه های آنهاییم و در پی آن با شگفتی می پرسد آیا شاخه را پس از نابودی ریشه دوامی هست؟ ابوالعتاهیه در این باره گفته است: هر زندگی به مرگ می انجامد- و هر نوی دگرگون و كهنه می شود- چگونه شاخه ها روزی باقی بماند و حال آن كه ریشه های آن پیش از این گداخته و از میان رفته است.

[صفحه 356]

از این خطبه است: مهیع: راه گشاده عوازم: جمع عوزم، زن سالخورده 1- كل حیاه الی ممات و كل ذی جده یخول كیف بقاء الفروع یوما و ذوب قبلها اصول بدعتی پدید نمی آید مگر این كه به سبب آن سنتی ترك می شود، از این رو از بدعتها بپرهیزید، و همواره در راه روشن گام بردارید، بی گمان بهترین امور، سنتهای كهن و اصیل است، و بدترین آنها بدعتها و سنتهای نوین است. مراد از بدعت هر نوع سنتی است كه در زمان پیامبر اكرم (ص) وجود نداشته و پس از آن حضرت پدید آمده باشد. این بخش از خطبه مشتمل است بر بیان علت لزوم ترك بدعت، و برهان این كه احداث آن مستلزم ترك سنت است، زیرا عدم احداث بدعت از سنتهای پیامبر اكرم (ص) می باشد، چنان كه فرموده است: كل بدعه حرام یعنی هر بدعت و پدیده نوی در دین حرام است، بنابراین ایجاد بدعت مستلزم ترك سنت خواهد بود، پس از این امام (ع) دستور می دهد كه از این كار بپرهیزند و راه و روش را در پیش گیرند، و این همان طریق الهی و راه دین و شریعت است، منظور از عوازم امور یا سنتهای كهنی است در زمان پیامبر (ص) جاری بوده، و یا امور قطعی و مسلم مورد اتفاق است نه پدیده هایی كه مورد شك و شبهه می باشد، و توجیه

نخست رجحان دارد زیرا در مقابل آن محدثات (پدیده های نو) آمده است، و این كه فرموده است بدترین سنتها بدعتهاست زیرا شیوه های جدیدی كه پدید می آید مورد شك و شبهه و خارج از قانون شریعت و موجب هرج و مرج و پیدایش انواع شرور بدیهاست. و توفیق از خداوند است.


صفحه 353، 356.